سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای من پر از عکس و حرف نگفته

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بدون عنوان

    نظر
سلام به تمام دوستان تنهای خودم

عنوان نذاشتم چون  عنوانی برای این حسم پیدا نکردم یه نوع دلتنگی خاص شاید خودم باعث شدم
شاید خوندن شعر های قدیمی که همیشه باهاشون کلی گریه می کردم باعث شد نمی دونم

یه دفعه دلم برای اینجا برای نوشتن تنگ شد
عجب روزگار عجیبیه هر کی رو می بینی احساس تنهایی می کنه اما من نمی کنم نمی دونم چرا دلم گرفته اما تنهایی نیست شاید بهانه ای برای تازه شدن اشک هام باشه هوس گریه دارم اونم از نوع شدیدش  این شعری که تو قسمت معرفی نوشتم وصفش مال الانه که میگه اسمان مثل دل من تنگ است اسمان مثل دل من تنهاست

والا بخدا شاهکاریم ا می خندیم در حالی که درونمون داره گریه می کنه به قول رضا صادقی خنده های زورکی گریه یواشکی جدا عجیبه واقعا نصف زندگی ماها اینطوری شده
دلم داره می ترکه اخ که چه خوبه هوای گریه بر عکس همه که می گن از بس گریه کردم که دیگه اشکی ندارم مال من پره اینقدر جا داره که تا صبح بباره اما دنبال یه بهونس یه چیزی که استارت کارو بزنه بقیش خودش اوکی میشه

دلم واسه بچه گیام تنگ شده چند وقته نمی دونم چرا اما تو خواب و بیداری مرگ میاد تو ذهنم شاید اینم یه دلیل اینه که دلم گرفته
چی بگم...... بعضی وقت ها سکوت هزاران حرف در خودش داره

عجب حرفی زدم ا سکوت و هزاران حرف من که می گم منظور از این هزار حرف اینه که ماها هر کدوم در سکوت به مشکلات خودمون فکر می کنیم مثلا الان من بگم سکوت من همه چیزو می گه هر کی بر اساس مشکل خودش این حرفو معنی می کنه طرفی که عاشقه می گه بنده خدا اینم عاشقه و یه اه از ته دل میکشه بنده خدای دیگه که قرض داره می بینه اه می کشه که می فهمم چی میگی زندگی واقعا خیلی سخت شده و غیره پس واقغا سکوت هزاران حرف نگفته داره که چه خوب بود میشد به هم بگیم

بسه البته الان بسه می خوام کمی فکر کنم اما شاید بازم امشب نوشتم شاید شاید شاید وب من هم شده شاید

اینبار سوالی نمی پرسم شب خوش