سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای من پر از عکس و حرف نگفته

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مکان تنهاییم سلام

    نظر

سلام

 

باورتون میشه من باز اومدم تا بنویسم ؟ من که خودم باورم نمیشه اما باز هم چرخه روزگار منو به اینجا کشوند

 

اومدم باز شکایت کنم اما یه نظر خوندم از سال قبل از کسی که من فراموشش کرده بودم اما اون بعد از 7 سال هنوز به یادم بوده و هنوز به وبلاگی سر می زنه که سال هاست متروکه مونده

 

دیگه اون وحید جوون گذشته نیستم حالا پیر شدم هم ظاهری هم باطنی اما هنوز که هنوزه درگیر احساسات دوران کودیم هستم  وقتی عمیق تر فکر می کنم می بینم احساساتم الانی که 30 سالمه با زمانی که 17 سالمه هیچ فرقی نکرده 

 

هنوز که هنوزه بارها می شکنم و بارها دوباره بر می گردم اول خط حالا من زندگی دارم  حتی یه پسر خوشکل کوچولو دارم اما باز هم احساس غم می کنم نمی دونم چرا اما باز هم روزگار با من داره بازی های قدیمشو تکرار می کنه

 

گاهی از حس دوست داشتن هام خسته میشم  گاهی بهش محتاج   در واقع بهتره اینطوری بگم درست زمانی که ازش خسته میشم بهش وابسته می شم این روز ها دوباره همین اتفاق برام افتاده و .....

 

عجب حس بدیه وقتی حس می کنی تنهایی حتی با اینکه زندگی داری 

 

راستی بهتون نگفتم یه کار جدید شروع کردم با بهترین دوستم که از بچه گی با هم بودیم در واقع تنها کسی که با هم راحتیم و گاهی وقت های حرف های احساسی هم به هم می زنیم

 

این روزا اونم خیلی سعی می کنه بعد از ظهر ها با بردن من به جاهای تفریحی حالمو خوب کنه اما شاید من مریضم که باز هم هیچ چیزی روی روحیم تاثیر نمی زاره

 

اااا راستی یادش بخیر اهنگ قدیمی اینجا رو یادتونه ؟ گل سنگم که همیشه پخش می شد سه روز پیش اومدم وارد وبلاگ شدم دیدم پخش نمیشه دوباره برای خودم دانلودش کردم تا بتونم موقع نوشتن بهش گوش بدم

 

یادتونه که این اهنگ برای من دنیایی از خاطره بوده و هست اصلا وقتی بهش فکر می کنم خیلی راحت تر می تونم بنویسم  گذشته ها یادش بخیر اخر شب ها میومدم اینجا چقدر خوب بود با اینکه بعدش ساعت ها بعض داشتم و گریه می کردم اما فرداش رو دوست داشتم مخصوصا وقتی که نظرات شما رو می خوندم خیلی حالم خوب می شد باورتون میشه بارها و بارها نظراتتونو می خوندم ای کاش همیشه بشه اینطوری حالمون خوب بشه اما روزگار هر روز داره بدتر و سنگ دل تر می شه مخصوصا از ادماش گله دارم که خیلی چیز ها رو دیگه یادشون نمیاد

 

به یه چیز خارجی ها همیشه قبطه خوردم اینکه خارج از چهارچوب های مسخره ای که ماها برای خودمون درست کردیم زندگی می کنند و به راحتی با هر کسی راحتن دردو دل می کنند

 

اما اینجا از این خبر ها نیست باید مواظب باشی به کی چی می گی و اصلا دیگه نمی تونی از افکار دیگران سر در بیاری شاید برای اینه که همه حتی با خودمون هم غریبه شدیم 

 

یه چیز حالب دیگه  باورتون میشه حرف های من از نظر بعضی ها بوی فلسفه می ده ؟ منی که همیشه از روی احساس حرف می زنم امروز حرف هام فلسفی به نظر میاد  - بچه ها کجایید دلم براتون تنگ شده برای همدلی هامون هم زبونی هامون فقط شما بودید که می فهمیدید چی دارم می گم کاش امکانش بود می دونستم کجا هستید کاش می شد همو گم نکنیم کاش می شد اما هر روز که می گذره بیشتر داریم ماشینی می شیم می دونم خیلی هاتون مثل من به خاطر احساستون الان صدمات زیادی دیدین

 

باید برم اما فکر کنم این روزها حال و هوام باعث بشه بارها بیام اگر هنوز کسی از دوستان قدیم اینجا رو می خونه حاضری یادش نره

 

دوستتون دارم دوباره امضا قدیمیم نیازم شده پس با ارادت  : بهت زده دنیا  وحید تنها