سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای من پر از عکس و حرف نگفته

صفحه خانگی پارسی یار درباره

امروز و دیشب من و یه شعر

شعر ها ,     نظر

واای ساعت 11 شبه خیلی دیر شده   تایم خوابم گذشته

خلاصه شب نه بدی بود و نه خوب گذشت خدارو شکر هنوز نفسی میاد و میره

از تمام دوستان گلم که نظر می دن خیلی ممنون نمی خوام چیز تلخی بنویسم دیشب دو تا قناری خریدم خیلی نازن اما گرون تموم شد 230 تومان پولشون شد بابام جا خورد اخه گفته بودم 70 تومانه که بیاد برام بخره اما یه عادت داره روش نمیشه بگه نه اخه میشناسنش منم کلی از این قضیه سو استفاده می کنم    اما بعدش اینطورم کرد   نه بابا شوخی کردم سر پول هیچی نمیگه بعد کلی با هم خندیدم گفت دیگه من باشم گول تورو بخورم   البته زیاد اینو میگه

خوب دیگه یه شعرم بزارم نگید اومد وراجی کرد رفت

شعار من : هر شعر ارزش یه بار خوندن رو داره اینم تا حالا نشنیدید می گید نه امتحان کنید

 

نگاه تو به قدر اسمان است

هزاران حرف در چشمت نهان است

ولی چشمان تو ارام و سردند

و این ارامش اتش فشان است

 

 


ای کاش سرنوشت جز این می نوشت

شعر ها ,     نظر

سلام سلام

بازم من با دنیای دلتنگی که البته با دلتنگی های معمولی فرق داره بگذریم

به قول معروف هر چیز ارزش یه بار خوندنو داره اینم همینطور چون اینم مثل بقیه کپی نیست  البته منظورم بعضی وبلاگ ها بود به کسی بر نخوره ها پس بخونید

 

نگاهت می کنم اما نمی فهمی نگاهم را

به اتش می کشی قلب پراز درد و گناهم را

اگر عشقم به فردا وا گذاری هیچ می دانی

همین امشب به پایان می برم اغاز راهم را

نمی دانم که بعد از مردنم دیگر چه خواهد شد

و فرصت پیش می اید ببخشی اشتباهم را

 

 


مرغ پا در بندم اما قدرت پرواز دارم

شعر ها ,     نظر

از تمامی دوستان گلم متشکرم بالاخره کاری کردم که دو تا کامنت خوب هم بدید مرسی

یه نکته دوستانی که تبادل لینک خواستند بکنن همه رو گذاشتم کسی جا مونده بگه

اینو تا شب داشته باشید راستی شعرام تکراری نیست پس یخونید

 

مرغ پا در بندم اما قدرت پرواز دارم

در قفس ماندم ولی طبع سخن پرداز دارم

گر چه با ایینه ها هم رازو دم سازم ولیکن

بس رقیبان ملامت گو و سنگ انداز دارم

پرده بردارم ز رازم اشک سرخ و روی زردم

محرم رازی ندارم ورنه صد ها راز دارم

دوست دارم از مروت دست درویشان بگیرم

نسیت اهی در بساطم ورنه دستی باز دارم

 

 

 

 


عمری همه از فریب گندم گفتیم

شعر ها ,     نظر

سلام دوستان گلم مرسی از نظراتتون یه شعر می زارم یکم روش فکر کنید همین

 

 

عمری همه از فریب گندم گفتیم

از کاسه بی نصیب گندم گفتیم

ار وسوسه های ادم و حواها

رویای وصال سیب و گندم گفتیم

از این که چرا همه زمینی شده ایم

از خواهش ناشکیب گندم گفتیم

با حرص و ولع هزار نان دزدیدیم

از ادم نا نجیب و گندم گفتیم

وقتی که خدا صدایمان می زد باز

از وسوسه فریب و گندم گفتیم

     


ان کس که از من وقت را پرسید

شعر ها ,     نظر

اینم یه شعر دیگه اما امشب دیگه کلی حرف دارم باید بگم الکی گلایه نکنید

 

ان کس که از من وقت را پرسید

یک لحظه شاید اشک من را دید

از کوچه های غربت شعرم

صد ها غزل از واژه هایم چید

با من نگفت از عشق از ماندن

اما سخن ها گفت از تردید

هر لحظه در غربت مرا گریاند

هر لحظه در عزلت به من خندید

دستش چنان دست مرا پس زد

چشمان من از عشق او بارید

افسوس او در فصل فصل عشق

معنای بودن را نمی فهمید