رابطه ادم ها
گفتم امشب قراره زیاد بنویسم می خوام اینقدر بنویسم تا دیگه خودم خسته بشم و بگم امشب بسه
راستش داشتم به رابطه ها فکر می کردم اینکه چرا همه از ته دل ارزوی داشتن یه دوست خوب رو دارن اما تقریبا همه تنها هستن به اینکه چرا این همه اختراع به وجود میاد اما این مشکل نه تنها حل نمیشه بلکه هر روز هم داره بیشتر میشه نمی فهمم چرا همه بیشتر ارزوهاشون یکیه طوری که با هم شدنشون باعث میشه تا بهش برسن اما هیچ وقت این اتفاق نمی یافته چرا هر شب باید هزاران نفر از قصه تنهایی و دل تنگی بگن عجیبه واقا شده یه بار به این قضیه جدی نگاه کنیم ؟ شده نگیم چرا تنهام بجاش بگیم چرا تنهاییم چرا نمی شه به هم کمک کنیم
عجب روزگاریه همیشه بزرگتر ها از گذشته ها می گن اینکه هیچ غمی نبودو زندگی ساده ای داشتن اما روزگار چه بازی ها داره خدایا اخرو عاقبت انسان هات داره چی میشه چرا همه می خوان امام زمان بیاد تا ظلم از بین بره در حالی که هممون یه طورایی در حق هم ظلم می کنیم دیگه اینقدر تکراری شده که اصلا خودمونم متوجه نمیشیم داریم با دیگران چیکار می کنیم همش تقصیر خودمونه مثلا خود من وبلاگ وحید تنها باعث شده بود تا کمتر احساس تنهایی کنم اما طمع باعث شد تا به فکر سایت بیافتم فکر می کردم هر چی بازدید بالاتر باشه بیشتر میشه دوست پیدا کرد اما حالا چوبشو خوردم دیگه هیچ کدوم از اون دوستام دورو برم نیستن شدم همون تنهای قدیم که هیچ وقت هیچ کس نیست تا همیشه باشه
هه خندم می گیره الان که سایتم از خودم خیلی عزیز تر شده تو وحید تنهای قدیم خودم مهم بودم اما تو سایت مهم هستم تا وقتی سایت باشه اگر یه روز نباشه همه چیز تموم میشه
اومدم حرف بزنم بهتر بشم اما انگار بدتر شدم چون دیگه داره بغضم می ترکه خوب واسه امشب بسه زیاد شد سخته ننوشتن اما خدارو شکر که راه افتادم دوباره دلم باهام اشتی کرد و اجازه میده مثل قدیم حرفاشو بنویسم
خوب شب خوش