سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیای من پر از عکس و حرف نگفته

صفحه خانگی پارسی یار درباره

روز نو شروع نو

دست نوشته ها ,     نظر

خوب سلام صبح بخیر

دیشب خیلی نوشتم جالبترش این بود که تا صبح بهشون فکر می کردم و با خودم حرف می زدم البته تو خواب و بیداری فکر نمی کردم تو شب اول 40 نفر بیان مرسی از همه اما حیف که هیچی حرفی برای گفتن نداشته البته هنوز اولشه دوست دارم بیشتر حرف بزنم تا بشنوم اخه خیلی وقت بود که نمیشد حرف بزنم دوست داشتم اما جاشو نداشتم صبح رو دوست دارم چون تنها وقتیه که دلم تقریبا ارومه اما شب ها همیشه یه نوع بیقراری خاص وجود داره نمی خوام اولین پست صبحم زیاد باشه پس همینجا تمومش می کنم

 

              


رابطه ادم ها

دست نوشته ها ,     نظر

گفتم امشب قراره زیاد بنویسم می خوام اینقدر بنویسم تا دیگه خودم خسته بشم و بگم امشب بسه

راستش داشتم به رابطه ها فکر می کردم اینکه چرا همه از ته دل ارزوی داشتن یه دوست خوب رو دارن اما تقریبا همه تنها هستن به اینکه چرا این همه اختراع به وجود میاد اما این مشکل نه تنها حل نمیشه بلکه هر روز هم داره بیشتر میشه نمی فهمم چرا همه بیشتر ارزوهاشون یکیه طوری که با هم شدنشون باعث میشه تا بهش برسن اما هیچ وقت این اتفاق نمی یافته چرا هر شب باید هزاران نفر از قصه تنهایی و دل تنگی بگن عجیبه واقا شده یه بار به این قضیه جدی نگاه کنیم ؟ شده نگیم چرا تنهام بجاش بگیم چرا تنهاییم چرا نمی شه به هم کمک کنیم

عجب روزگاریه همیشه بزرگتر ها از گذشته ها می گن اینکه هیچ غمی نبودو زندگی ساده ای داشتن اما روزگار چه بازی ها داره خدایا اخرو عاقبت انسان هات داره چی میشه چرا همه می خوان امام زمان بیاد تا ظلم از بین بره در حالی که هممون یه طورایی در حق هم ظلم می کنیم دیگه اینقدر تکراری شده که اصلا خودمونم متوجه نمیشیم داریم با دیگران چیکار می کنیم همش تقصیر خودمونه مثلا خود من وبلاگ وحید تنها باعث شده بود تا کمتر احساس تنهایی کنم اما طمع باعث شد تا به فکر سایت بیافتم فکر می کردم هر چی بازدید بالاتر باشه بیشتر میشه دوست پیدا کرد اما حالا چوبشو خوردم دیگه هیچ کدوم از اون دوستام دورو برم نیستن شدم همون تنهای قدیم که هیچ وقت هیچ کس نیست تا همیشه باشه

هه خندم می گیره الان که سایتم از خودم خیلی عزیز تر شده تو وحید تنهای قدیم خودم مهم بودم اما تو سایت مهم هستم تا وقتی سایت باشه اگر یه روز نباشه همه چیز تموم میشه

اومدم حرف بزنم بهتر بشم اما انگار بدتر شدم چون دیگه داره بغضم می ترکه خوب واسه امشب بسه زیاد شد سخته ننوشتن اما خدارو شکر که راه افتادم دوباره دلم باهام اشتی کرد و اجازه میده مثل قدیم حرفاشو بنویسم

خوب شب خوش

 

              


اول کار کم اوردم یعنی میشه؟

دست نوشته ها ,     نظر

اول کار کم اوردم خیلی حرفاس که می خوام بزنم یا اصلا شاید هیچی نیست نمی دونم

وقتی دل ادم می گیره فکر می کنه کلی حرف داره بگه اما همیشه سر بزنگاه یادش میره !!

واقعا حرفی هست یا شاید اینم مثل خیلی چیزهای دیگه که فقط احساس می کنیم وجود دارن ولی در اصل هیچی نیست می مونه ! نمی دونم دیگه خیلی وقته که خیلی چیزارو نمی دونم چقدر نمی دونم شد پس واقعا چی رو می دونم

راستی شما  هم یه این چیزا فکر می کنید منظورم یه همین شاید ها نمی دونم ها

پست دومم می خوام طولانی نشه اما فکر کنم امشب همش پست بدم راستی کلامات از کجا میان مثلا همین کلمه پست کی ساخته شد کجا ساخته شد اصلا چرا شد پست چرا اسمه دیگه ای نبود

شاید صحبت بعدیم همین باشه معنی کلمات البته شاید این همه مثل همه چیزهایی که نمی دونم شد

    


شاید اولین سلام شاید اخرین سلام

دست نوشته ها ,     نظر

سلام

راستش نمی دونم مثل قدیم می تونم بنویسم یا نه یه زمانی زیاد می نوشتم 4 سال پیش اما توی بلاگفا  و با همین نام وحید تنها

دلم گرفته چند وقته که احساس می کنم شدم همون وحید چند سال پیش اخ که یادش بخیر وبم شده بود مونسم چقدر دوست اونجا داشتم چقدر....

حیف که روزگار مثل خیلی چیزای قشنگ دیگه که ازم گرفت اونم ازم گرفت

عنوان رو با این شروع کردم  شاید اولین سلام شاید اخرین سلام چون نمی دونم از عهدش برمیام یا نه اما اینشالله که بیام

خوب پایان پست اول من شاید امشب زیاد بنویسم که اگه نوشتم باز هم میام اما اگر نتونستم نمی دونم

چه خوب گفت شاعر

زندگی قصه تلخیست که از اغازش       بس که ازرده شدم میل به پایان دارم

راستی اگه شروع کنم واسه هر پست حتما یه عکس میزارم تونستید واسه همون عکس یه سری بزنید شاید اون به جای نوشته هام بدردتون خورد